دلم گرفته....(دل نوشته خودم)
امروز دلم خیلی گرفته نمیدونم چراازدیروزیاد گذشته ها افتادم. همیشه این فکرتوذهنم که کجای رابطه ام کم گذاشتم کجا خطاکردم کجابدی کردم ؟؟؟؟وهزارسوال دیگه که بایداینجورتاوان کارنکرده روپس بدم؟
میدونی این روزها ادم ها برای هم سرنوشت میسازند.یه نفرمیادمیشه همه ی زندگیت همه ی وجودت بعدهمونجوری که اروم اروم خودشوتودلت جامیکنه خیلی راحت تنهات میزاره ومیگه آروم آروم فراموش میکنی.منو وتو قسمت هم نبودیم.(قسمت هم نبودیم)(قسمت هم نبودیم)![]()
ومن وامثال من رومیکنیم به خدامیگیم همش تقصیرتوبودچرامانبایدبه هم میرسیدیم چراچراچرا؟؟؟غافل ازاینکه خداازبالافقط داره این بازی پرگناه منو وتورونگاه می کنه افسوس میخوره میگه ای انسان من به توقدرت اختیاردادم توخودت داری سرنوشت خودت روبه بازی می گیری توخودت اینجوری بازندگیت بااحساساتت بازی کردی.
چقدرپستن چقدرپستن انسان هایی که میان وزندگیت وبه بازی میگیرن ومیگن قسمت نبود،خدانخواست،(ایاواقعا خدانخواست؟)
یه جاخوندم:هرجامی بینم نوشته خواستن توانستن است آتیش میگیرم.یعنی اون نخواست که نشد؟
یعنی اون نخواست؟؟؟![]()

واژه های باران