سلام.امیدوارم که وقت به کامتون باشه

تو این قسمت چند تا شعر از مهدی موذن جامی رو،واستون گذاشتم.قبل از خوندن چند تا نکته رو ذکر

میکنم:شعرهای مهدی موذن به دلیل وزن سنگینی که در بیان داره درعین زیبایی فوق العاده ای که داره بسیار

پیچیدست و فقط به درد کسایی میخوره که به شعر علاقه دارن. وبه احتمال زیادم فقط به دله علاقمندان به شعر

 میشینه.موذن زاده توی شعراش یه جورزیبا دنیا و ادمای روی کره ی خاکی روتوصیف کرده من که شعراشو

 دوست دارم تو هم می تونی  بخونی و نظرتو بگی.با هم چند شعر از کتاب آرزوی بر باد رو میخونیم.

 

مهدی موذن جامی

       سماع           

مردی خود را آتش زد

مردی خود را

در برابر چشمانِ از حيرت دريده جماعت

آتش زد

بالا بلند

بر تن

ردايی سپيد

با اِزاری

از اِشكفتِ رداش

نمايان

سپيد

برهنه سر

برهنه پا

می گذشت

از کوچه باغهای ويران

با گامهايی بلند

با وقاری چونان خدايان

به سوی

ميدان

می رفت

دستای خونينش

به دست

سحر بود

ستاره صبح

به درخشان ترين هيئتِ خويش

بر بلندای طاقِ آسمان

می سوخت

نسيمی

گذشته از فراز عطردان های درختان مينوی

می وزيد

 نسيمی که همواره دوست می داشت-

و مويهای دراز و پيچان مرد

به دستهای بازيگرش

آشفته می شد

ميدان

در انتهای خستگی قرون

پيدا بود

فراز آمد

به ميان ميدان

اندر ايستاد

دستها به دعوت گشاده

به هيئت صليبی

چشم های پر راز خويش

لمحه ای فرو بست

فريادکرد:

<< آی

   آی

جماعت>>

سپيده می دميد

در شوره زار سكوت

چند گنجشك بی پناه

زير درختی پائيزی

برگ ريخته و کوتاه

به جستجوی آخرينِ بازمانده بهار

چشمان گشود

فريادکرد

<< آی

جماعت

جماعت!

عشق>>

زمان درنگ کرد

گنجشكان به بوی بهار از جنبش ايستادند

در پای مرد

دستارِ خونين

فتاده بود

فرياد کرد

- و رازی در صداش بود:

<<آی

جماعت!

اينك زمين

از عاشقان

تهی می شود>>

آنگاه چرخيد

چرخيد گرد خويش

رقص وداع را

اين آخرين سماع

يك يك بر آمدند

برخی به بامها

برخی به سمت ميدان فراز

با فانوس های نيم سوز چشمانشان

به دنبال آن صدا

از غروبگاه آسمان

ابری پديد می آمد

به هيئت ديوان

سپيده ايستاد

زمان نگران گذشت

آسمان سياهی گرفت

مردمان نگريستند

اينك

صاعقه

هيچ بارانی نباريد

برخاکستر صليبِ عشق

گنجشكان

به بوی بهار

مرده بودند

                                                                                                 آبان 64